حال جنون ما به تماشا کشیده است
یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی
...
دلم یاری نمی کند ... هوایی شده ... عجیب بازیگوشی می کند ... باید گوشش را بگیرم بنشانمش سر جای خودش ... من از شروع این بازی می ترسم ... از نگاهش هم ...
می بینی ؟... زبان قلمم بند آمده ... نمی توانم بنویسم ... چراااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نویسنده : م . روستائی » ساعت
2:22 عصر روز یکشنبه 87 خرداد 5